همانطور که در مقالات قبلی و در دوره شخصیت شناسی به کمک ابزار MBTI بیانشده است، ما به کمک کشف تیپ شخصیتی خود با خصوصیات و ترجیحات شخصی خود آشنا میشویم و با کشف آنها دقیقتر خواهیم دانست از پس چهکارهایی بهتر برمیآییم و انجام آنها برای ما آسان است و از چه رفتارهایی بیشتر لذت میبریم. همچنین میدانیم چهکارها و فعالیتهایی باب میل ما نیستند و ممکن است انجام آنها ما آزرده کرده و انرژی زیادی از ما بگیرند.
مثلاً اگر ترجیح ما درونگرایی است، میدانیم که بیشتر علاقه داریم از تنهایی خود و در خلوت خود لذت ببریم و از حضور در جمعهای شلوغ اجتناب میکنیم و اگر برونگرا هستیم صرف کردن وقت با دوستان نیاز داریم و مشتاق این هستیم که در جمعهای شلوغ حضورداشته باشیم و با افراد جدیدی آشنا شویم.
همینطور اگر حسی باشیم جزئیات مطالب و اطلاعاتی که ارائه یا دریافت میکنیم برای ما بسیار اهمیت دارند؛ پس در صحبتهایمان ترجیح میدهیم طرف مقابل ما فردی باشد که اطلاعات کامل و جزئیات زیادی به ما ارائه بدهد.
اگر ما یک فرد احساسی باشیم، انجام فعالیتها و مشاغلی که به منطق و تفکر زیادی نیاز دارند، قطعاً ما را خسته خواهند کرد و از انجام آنها لذت نمیبریم و برعکس اگر شغلی داشته باشیم که با احساسات و عواطف ما درگیر باشد، میتوانیم بگوییم که به شغل ایدهآل خود رسیدیم.
اما سؤال مهمی که بیشتر اوقات در هنگام تدریس MBTI از طرف مخاطبان از من بهعنوان مدرس این مهارت پرسیده میشود این است که آیا این تیپهای شخصیتی باعث میشوند که نتوانیم شغل یا فعالیتی که به آنها علاقه داریم را انجام دهیم؟
دقیقاً نکته مهم این است؛ آیا تیپ شخصیتی ما، مانع رسیدن به اهدافمان است؟
خصوصیات و ترجیحاتی که در تیپ شخصیتی عنوان میشوند، بیانکننده این نکته هستند که همگی ما منحصربهفرد هستیم. خصوصیات و روحیات خاص خودمان را داریم. توصیه میشود اگر قرار است کاری انجام بدهیم بهتر است که در راستای تیپ شخصیتی ما باشد تا آن را بهراحتی انجام دهیم و از انجامش لذت ببریم؛ اما گاهی ما با تیپ شخصیتی خاص، علاقه داریم یا نیاز است کاری انجام دهیم که با ترجیح ما همخوانی ندارد. مثلاً فرد درونگرایی که عاشق سخنرانی است.
در ادامه خواهید دید که درست برعکس اینکه ما تصور میکنیم تیپ شخصیتی مانع رسیدنمان به هدف خاصی است، ترجیحات و خصوصیات ما در MBTI به ما کمک میکنند تا بتوانیم به همه اهدافمان برسیم.
بیایید باهم تصور کنیم که ما یک فرد درونگرا هستیم که میخواهیم یک سخنران حرفهای و عالی بشویم. شاید تصور شود چون به این نتیجه رسیدیم که درونگرا هستیم پس باید رؤیای سخنران شدن را کنار بگذاریم زیرا با ترجیح درونگرایی ما امکانپذیر نیست.
مهارت MBTI هیچوقت توصیه نمیکند که کاری که در ترجیح و توانایی تیپ شخصیتی ما نیست را انجام ندهیم و اینگونه اهداف را کنار بگذاریم، بلکه هدف از این مهارت این است که ما با شناخت عالی خود، به بهترین شکل اهداف خود را دنبال نماییم و برای تحقق آنها تلاش کنیم.
برگردیم به مثال؛ در قدم اول مشخص شد که ما درونگرا هستیم. حال با توجه به این نکته باید بررسی کنیم که آیا هنوز هم حاضر هستیم که سخنران شویم؟ اگر جواب مثبت است در گام دوم باید این را بدانیم که یک فرد درونگرا با خصوصیاتی که دارد باید بیشتر از یک فرد برونگرا برای سخنران شدن تلاش کند. چون قرار است بارها در موقعیتی قرار بگیرد که نهتنها از آن لذت نمیبرد بلکه ممکن است خستهکننده هم باشد و انرژی بسیاری از او بگیرد.
فرد درونگرا باید مهارت سخنرانی مختص یک درونگرا را یاد بگیرد؛ یعنی باید بداند که چه نکاتی را رعایت کند که تبدیل به یک سخنران عالی شود. مثلاً باید تُن صدای خود را هنگام صحبت بالاتر ببرد. درروی صحنه انرژی بیشتری از خود به نمایش بگذارد. در تعامل با مخاطبان شرکت کند و در حین سخنرانی به خود گوشزد کند که باید لحنی داشته باشد که مخاطبان از یکنواختی صحبت او خسته نشوند. همه این موارد به یک درونگرا کمک خواهد کرد تبدیل به یک سخنران حرفهای و عالی اما با ترجیح درونگرایی شود.
پس ما در هر زمینهای که میخواهیم فعالیت کنیم، ابتدا باید ترجیح و تیپ شخصیتی خود را بشناسیم و سپس با توجه به آن دررسیدن به اهدافمان تلاش کنیم. گاهی هدف ما همسو با ترجیح و تیپ شخصیتی ما است و گاهی خارج از محدوده ترجیحات و خصوصیات ما است که با توجه به شناختی که از خود پیداکردهایم در این اهداف هم موفق خواهیم شد.
فقط نیازمند تلاش بیشتر، انرژی مضاعف و راهکار مختص به خودمان است.